عذر تقصیر
ارسال شده توسط : عطیه همتی در ۲۹ بهمن ۱۳۹۰
ببخش اگر قامتِ کوچکِ من
اسیر دردهای خستگی است
به خدا، جسمم
هجومِ درد را نمی کشد
ببخش اگر هوای با تو بودنم
پر از بغض های دل شکستگی ست
به خدا، روحم
از سکوت به فریاد نمی رسد
پی نوشت: انتهای بهمن است…
سپس نوشت: این شعر را برای مادرم خواندم
مربوط به بخش : شعرنویس ها
۲۹ بهمن ۱۳۹۰ در ۲۰:۴۱
حیف …حتى ارزش جواب دادن میلم نداشتم؟
[پاسخ]
۲۹ بهمن ۱۳۹۰ در ۲۱:۰۲
هستی جان دختر دقیقا الان میل تو برام باز بود. داشتم جوابتو می نوشتم. باز زود قضاوت کردیا
[پاسخ]
۲۹ بهمن ۱۳۹۰ در ۲۱:۱۱
ابراز انزجار میکنم از بهمن
[پاسخ]
۲۹ بهمن ۱۳۹۰ در ۲۱:۱۹
انتهای بهمن!!!!
[پاسخ]
۲۹ بهمن ۱۳۹۰ در ۲۲:۰۰
با درد وجه مشترک دارم
هر دو می ترسیم از تنهایی
او مرا رها نمی کند و من تو را
[پاسخ]
۲۹ بهمن ۱۳۹۰ در ۲۲:۵۳
سلام.
بهمن تموم شدو اسفند جان شروع شد.
[پاسخ]
۳۰ بهمن ۱۳۹۰ در ۰۶:۵۹
اره این بهمنم رفت زود تموم شد
[پاسخ]
۳۰ بهمن ۱۳۹۰ در ۱۰:۱۲
با خوندن دو بند آخر؛یاد این جمله افتادم…
“از دردهای کوچک است که آدم می نالد…
ضربه که سهمگین شد؛لال می شوی…”
دوست داشتم این پستت رو…
[پاسخ]
۳۰ بهمن ۱۳۹۰ در ۱۲:۲۶
این روزها دلم که می گیرد
نگرانش می شوم
و می دانم این همه ابر را
برای قشنگی گوشه ی آسمان نگذاشته اند…
این روزها دلکم برای کسی تنگ است دعایش کنید!
[پاسخ]
۳۰ بهمن ۱۳۹۰ در ۱۵:۰۳
بهمن به انتها رسید ولی زندگی جارسیت……
هههههههههههههیییییییییییییییییییییییی
[پاسخ]
۰۱ اسفند ۱۳۹۰ در ۱۵:۵۲
خیلی شعرت زیباست عمر زود میگذره
اگه میشه منو با اسم کلبه عاشقی بلینکید من هم شمهرو میلینکم
mer30
[پاسخ]